محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

نی نی مامانش

خبر

سلام  یه مدت نمیتونم بیام دوستان ببخشید جواب ندادم نظراتو بیام سر فرصت جواب همه تونو میدم بازم ببخشید
31 فروردين 1391

اجازه یه چیزی بگم!!!

اجازه یه چیزی از نی نی ام بگم دیگه نمیگم دعوام نکنیناا اما خوب یهو یادم اومد دیگه وای امروز یهو یادم اومد اگه نی نی من بود الان 3 ماهو 18 روزش بود وای حتما میفهمیدم دختر یا پسره مگه نه!!! براش اسم انتخاب میکردم رو کلی چیز میز میخردیم هر چند حسم میگفت پسره!! ولی خوبه که نیست عزیزم تا من توی زندگی ام با علی به یه ثبات برسیم بچه خبری نیست دیگه من تازه کارورزی برداشتم بانک مسکن هفته ای 3 روز 10 هفته واییییییییییییییییییییییییییی پروزه رو هم نگو که هیچی امروز رفتم استاده نبود هر روز میرم گیرش نمیارم وای خدا تا تیر بیشتر وقت ندارم کلاسامم که اصلا نرفتم واییییییییییییییییییییی بیفتم این ترم بدبخت میشم بابات امروز خوب بود دیروز...
27 فروردين 1391

تفریحات

دیروز رفتم خونه خواهرم از اونجا رفتیم فاطمه رو گذاشتیم خونه دایی ام که با پریماه بازی کنه بعدش با خواهری رفتیم خیابون وای همه کیفو کفشا حراج شده   خواهرم یه جفت کیف و کفش خرید منم یه کتونی خریدم میخوام برم پیاده روی بعدش رفتیم دنبال فاطمه خونه دایی ام یکم نشستیم و حرف زدیم بعدش علیرضا اومد دنبالم رفتیم دنبال رکسانا امیر و رادین رفتیم کباب کوبیده  خوردم راستی یادم برفت بگم پریشبم علیرضا اومد خونه مامانم دنبالم یهو یه ماشینی با سرعت قیییییییییییییییییزززز نگه داشت وحید و سارا بودن رفتیم بیرون رفتیم پیتزا روبانی منو علی یه پیتزا خانواده گرفتیم خودمونو خفه کردیم اینقدر پیتزا خوردیم   بعداز کباب رفتیم دنبال وحید سارا رف...
25 فروردين 1391

سفرنامه نوروزی الی و علی

  اولا بگم که این اولین مسافرت منو شوشو بود یعنی ماه عسل بود دیگه بعد ١ سال نیم ما تونستیم بریم بسوره پدر بی پولی   من علیرضا پنجشنبه ساعت 11 12 شب تصمیم گرفتیم بریم مسافرت و چون تا دیر وقت فیلم نگا میکردیم روز بعد خواب موندیم و ساعت 11 تازه بیدار شدیم کلی بدو بدووسیله جمع کردیم اینا شد ساعت 2:30 رفتیم خونه مامانی من (مادربزرگم) کلید و بهش دادیم راه افتادیم ساعت 3 بعد از ظهر علی رضا خیلی با سرعت میرفت  ما جی پی اس هم داشتیم  اونم کوتاه ترین مسیرهارو نشونمون میداد که خیلی هم خطرناک بود یکی اش گردنه خوش ییلاق بود که دداشتیم سکته میکردیم چون برف و مه بود و رو کوه مونده بودیم ماشینا کیپ تو کیپ مونده بودن ...
23 فروردين 1391

وای وای

دوستای خوب مهربونم   سعی کردم جواب نظراتون رو بدم تقریبا همه رو دادم خوب خدارو شکر دیگه هیچ وقت اینقدر طولانی غیبت نمیکنم چون سخته سعی میکنم زود زود جواب بدم دوستون دارم مرسی مرسی مررسیییییییییییییییی هزار هزار بار ممنون یه عالم بوس یه قول ندا تو چرا که نه از اون قلب خوشگله اومم ماچ    ...
22 فروردين 1391

جواب سوال

دو رقم آخر سال تولدتان را با سن خودتان جمع کنید میشود: نود!!! و این برای همه است و اتفاقی است که هر 823 سال تکرار میشود!  خوب منظور من از این پست ببنید من متولد سال 1367 هستم  خوب سال 68 من 1 سالمه 1+68=69 نشد که همون سال    خوب سال 90 که من 23 سالمه حالا 67+23=90   اون سال حاصل جمع با سال خودش یکی میشه   سال 91 24+67=91   سال 92 25+67 از این سال به بعد تکرار میشه
20 فروردين 1391